ترجمه مقاله

اطراف

لغت‌نامه دهخدا

اطراف . [ اِ ] (ع مص ) نو آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی نو آفریدن . (تاج المصادر بیهقی ). اطراف مرد؛ طرفه ، یعنی تازه و نو آوردن وی . (از اقرب الموارد). طرفه آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). نو و خوش آینده آوردن . (لغت خطی ). || اطلاع یافتن بر چیزی و برآمدن بر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اطراف بلد؛ فزون شدن طریفه ٔ آن . (از اقرب الموارد). بسیار شدن طریفه ٔ شهر که گیاه نصی باشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسیار سپیدگندمه شدن زمین . (تاج المصادر بیهقی ). || بر یکدیگر نهادن پلکها را. || دادن کسی را چیزی که پیش از او کسی نداده بود. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چیزی را به چیزی الحاق کردن . || تحفه دادن چیزی را به کسی . (از اقرب الموارد). || علم کردن بر کناره ٔ جامه . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله