ترجمه مقاله

اطراق

لغت‌نامه دهخدا

اطراق . [ اِ ] (ع مص ) سکوت کردن و سخن نگفتن . (از اقرب الموارد). خاموش گردیدن و نگفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خاموش بودن . (تاج المصادر بیهقی ). || فرودکردن چشم را و خوابانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اِرخاء دو چشم و نگریستن بزمین ، و در مثل آمده است : اَطْرِق ْ کَرا اِن ّ النعامة فی القری ؛ در مورد کسی آرند که بنفس خود معجب باشد. و نیز در مثل آرند: اَطْرِق ْ اطراق الشجاع ؛ یعنی مار، و آن در مورد متکبر و داهی در کار گویند. (از اقرب الموارد). چشم در پیش افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || فروافکندن سر را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و منه فی وصف النبی (ص ): اذا تکلم اطرق جلساؤه کأنما علی رؤسهم الطیر؛ای یسکتون و یغضون ابصارهم و لایتحرکون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اطراق فلان به لهو؛ میل کردن بدان . (از اقرب الموارد). میل کردن به بازی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اطراق فلان فحل خود را؛ گشن را برای گشنی بعاریت دادن بفلان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بعاریت دادن فحل گشنی را. (تاج المصادر بیهقی ). || دنبال کردن شتران یکدیگر را. (از اقرب الموارد). از پی یکدیگر فراشدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی ). در پی یکدیگر شدن شتران . || برآمدن بعض شب بر شب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و صاحب اقرب الموارد آرد: یا صواب در این معنی اِطّراق است . || اطراق فلان صید را؛ دام نهادن برای آن . (از اقرب الموارد). || اطراق کسی ؛ پیاده ماندن وی . || زناشویی کردن کسی ، و از این معنی است : لااطرق اﷲ علیه ؛ یعنی خدای نگرداند بر وی چیزی که زناشویی کند. (از اقرب الموارد). و در منتهی الارب چنین است : لااطرق اﷲ علیه ؛ نگرداند خدای بر وی چیزی که خراب و تباه کند او را. || اُطرقت الجلد و العصب (مجهولاً)، یعنی البست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اطراق کسی برای دیگری ؛ سخن چینی کردن از وی تا او را در ورطه ای بیفکند. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله