ترجمه مقاله

اطلال

لغت‌نامه دهخدا

اطلال .[ اَ ] (اِخ ) نام اسبی و یا ماده شتری . (ناظم الاطباء). ناقه یا اسبی است مر دکین شداخی را. زعموا انها تکلمت لما قال فارسها یوم القادسیة و قد انتهی الی نهر: ثبی اطلال ، فقالت الفرس :وثب و سورةالبقرة. (منتهی الارب ) . و صاحب تاج العروس آرد: و اطلال ناقه یا اسپی است ازآن ِ بکیربن عبداﷲبن شداخ شداخی لیثی . گویند ناقه یا اسپ مزبور هنگامی که سوار آن در جنگ قادسیه به نهری رسید گفت : اطلال برجِه ْ. اسب گفت : برجستم بسوره ٔ بقره . و در کتاب الخیل ابن کلبی آمده است که بکیر با سعدبن ابی وقاص روانه گشت و در جنگ قادسیه حضورداشت ، و گفته اند (و خدا داناتر است ) که ایرانیان هنگامی که از پل نهر قادسیه گذشتند بکیر بر اسپ خود فریاد زد: اطلال برجِه ْ. و اسب آماده شد و برجست و ناگاه در پشت نهر جای گرفت ، و در این باره گفته شده که عرض نهر در آن روزگار 40 ذراع بوده است . آنگاه ایرانیان گفتند: این امری آسمانی است و درخور توانایی شما نیست و منهزم شدند. و از برخی از شاعران آمده است :
لقد غاب عن خیل بموقان احجمت
بکیر بنی الشداخ فارس اطلال .

(از تاج العروس ).


و ابن منظور آرد: اطلال نام ناقه و بقولی نام اسبی است که گویند هنگام فرار ایرانیان در جنگ قادسیه سخن گفت ، و آن چنان بود که مسلمانان آنان را دنبال کردند تا به نهری رسیدند که پل آن ویران شده بود، در این هنگام سوار اسب گفت : اطلال برجِه ْ، اسب گفت : سوگند بسوره ٔ بقره برجستم . و شماخ در این شعر بدین موضوع اشاره کرده است : لقد غاب عن خیل بموقان احجرت ... و بکیر نام سوار اسب است . (از لسان العرب ). و صاحب الاصابة در ذیل بکیر و بکر و اشعث بدین موضوع اشاره کرده و گوید: وی بکیربن شداد معروف به ابن شداخ است ، سپس بروایت از ابن منده آرد که : بکیر در خردسالی پیامبر را خدمت می کرد و چون بسن بلوغ رسید پیامبر(ص ) از این امر آگاه شد و وی را دعا کرد. آنگاه نسب وی را از کتاب النسب ابن کلبی می آورد و شعر شماخ را بدین سان نقل می کند:
و غیبت عن خیل بموقان اسلمت
بکیربن شداخ فارس اطلال (کذا).
سپس داستان سخن گفتن اطلال را در قادسیه بنقل از سیف بن عمر در کتاب الفتوح بدین سان می آورد: سعدبن ابی وقاص آنگاه که بعراق درآمد بکیر را بر قوم خود بگماشت و چون بر آن شدند که از دجله بگذرند همراهان وی از فرورفتن در آب بهراسیدند، در این هنگام بکیر به اطلال گفت : برجِه ْ. اطلال گفت : بسوره ٔ بقره برجستم . ابن حجر آنگاه به اخبار بسیاری که سیف و دیگران درباره ٔ بکر و سعد آورده و اختلافات مربوط به نسب بکرو نیای اعلای او اشاره می کند. رجوع به الاصابة ج 1 ص 169 و170 شود.
ترجمه مقاله