ترجمه مقاله

اظلال

لغت‌نامه دهخدا

اظلال . [ اِ ] (ع مص ) اظلال روز؛ سایه دارشدن آن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). باسایه گردیدن روز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). یقال : اظل یومنا؛ اذا صار ذاظل . (منتهی الارب ). سایه دار شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || سایه افکندن درخت و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سایه افکندن خورشید و جز آن بر کسی ، گویند: اظلنی الغمام و الشجرة. (اقرب الموارد). سایه افکندن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || نزدیک آمدن کسی یعنی سایه افکندن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). و منه : اظلک شهر کذا؛ ای دنا منک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نزدیک آمدن . (زوزنی ). و گویند نزدیک شدن به چیزی بحدی که بر او سایه افکند و به «علی » نیز متعدی شود. سپس گویند: اظلک امر و اظل و اظلک الشهر؛ یعنی به تو نزدیک شد. (از اقرب الموارد). اظلال امری به کسی ؛ فروگرفتن یا نزدیک شدن به وی . (از متن اللغة) : فلجاء امیرالمؤمنین عقب هذه القادمة التی المت و الهادمة التی اظلت ، الی ما یرید اﷲ منه . (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300). || روی آوردن به کسی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || اظلال کسی را؛ وی را در سایه ٔ خود درآوردن . وی را پناه دادن . در کنف خود جای دادن . (از متن اللغة).
ترجمه مقاله