اعامق
لغتنامه دهخدا
اعامق . [ اُ م ِ ] (اِخ ) نام وادیی است در شعر اخطل :
و قد کان منها منزل نستلذه
اعامق برقاواته و اجاوله .
و عدی بن رقاع آرد:
کمطرد طحل یقلب عانة
فیها لواقح کالقسی و حول
نفشت ریاض اعامق حتی اذا
لم یبق من شمل النهار ثمیل
بسطت هوادیها بها فَتَکَمَّشَت
و له علی اکسائهن صلیل .
موضعی است . (منتهی الارب ). جایی است . (آنندراج ).
و قد کان منها منزل نستلذه
اعامق برقاواته و اجاوله .
و عدی بن رقاع آرد:
کمطرد طحل یقلب عانة
فیها لواقح کالقسی و حول
نفشت ریاض اعامق حتی اذا
لم یبق من شمل النهار ثمیل
بسطت هوادیها بها فَتَکَمَّشَت
و له علی اکسائهن صلیل .
(از معجم البلدان ).
موضعی است . (منتهی الارب ). جایی است . (آنندراج ).