ترجمه مقاله

اعتصام کردن

لغت‌نامه دهخدا

اعتصام کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با استواری و استحکام گرفتن . (ناظم الاطباء) :
در دین چو اعتصام بحبل المتین کنند
آن به که مطلع سخن از رکن دین کنند.

انوری (از آنندراج ).


آن ریسمان فروش که از آسمان سروش
کردی بریسمان اشاراتش اعتصام .

خاقانی .


فضل خدای حبل متین است شاه را
هر جا که شد بحبل متین اعتصام کرد.

واله هروی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله