ترجمه مقاله

اعظام

لغت‌نامه دهخدا

اعظام . [ اِ ] (ع مص ) بزرگ کردن و بزرگ داشتن . (غیاث اللغات ). بزرگ گردانیدن .بزرگ داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عظمت گذاشتن و بزرگ داشتن کسی را. (از اقرب الموارد). || ببزرگی صفت کردن . بزرگ دیدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بزرگ شمردن و بزرگ دیدن کسی را. (از اقرب الموارد). || (اِ) در اصطلاح علمای هندسه ، نامی است برای جذر ذوالاسمین رابع. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به کتاب مزبور ذیل کلمه ٔ اسم شود. || بزرگ شدن امری : اعظم الامر؛ بمعنی عظم . (از اقرب الموارد). || استخوان خورانیدن سگ را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). استخوان بغذا به سگ دادن . (از اقرب الموارد). || ومایعظمنی ان افعل کذا؛ ای مایهولنی . (اساس از اقرب الموارد). || توقیر. احترام . تعظیم و ستایش . (ناظم الاطباء). بزرگ داشت . (یادداشت بخط مؤلف ).
ترجمه مقاله