ترجمه مقاله

اعفاء

لغت‌نامه دهخدا

اعفاء. [ اِ ] (ع مص ) از گناه درگذشتن . (آنندراج ). عفو کردن . (مصادر زوزنی ). || پاک گردانیدن کسی را از کار و مبرا ساختن : اعفاه عن الامر؛ پاک گردانید او را... (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاک ساختن کسی را از کار. (از اقرب الموارد). || انبوه گردانیدن موی شتر را: اعفیت شعرالبعیر؛ انبوه گردانیدم آنرا. (منتهی الارب ). بسیار شدن موی شتر و بلند شدن آن آنچنان که دبر او را بپوشاند. و منه فی روایة: «احفوا الشوارب و اعفوا اللحی ». (از اقرب الموارد). || واگذاشتن و رها ساختن : اعفنی من الخروج معک ؛ ای دعنی منه . واگذار مرا و معاف دار از بیرون آمدن با تو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || انبوه گردانیدن موی ریش : اعفی اللحیة؛ وفّرها. (از اقرب الموارد). بسیار کردن موی . (مصادر زوزنی ). بسیار کردن موی و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). و منه الحدیث : «امر ان تحفی الشوارب و تعفی اللحی ». (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گزیده ٔ مال نفقه دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نفقه دادن فضله ٔ مال : اعفی الرجل ؛انفق العفو، ای الفضلة من ماله . (از اقرب الموارد). || نگاه داشتن خدای از رنج و بلا و عافیت بخشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عافیت دادن . (تاج المصادر بیهقی ). عافیت دادن از بیماری و بلا و برطرف کردن ناخوشی و از میان بردن از هر امر زشت . || پرداختن حق کسی را به وی و رسانیدن حقش را به او: اعفی زیداً بحقه ؛ اداه و وفاه ایاه .(از اقرب الموارد). || عطا دادن به کسی . یقال : «عفا فلان فلاناً فاعفاه »؛ ای طلب معروفه فاعطاه . کما یقال : «طلب منه فاطلبه ». (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله