ترجمه مقاله

اعنق

لغت‌نامه دهخدا

اعنق . [ اَ ن َ ] (ع ص ) درازگردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || سگ سپیدگردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سگی که بگردن او سپیدی باشد. (از اقرب الموارد). || (اِخ ) اسبی است که به وی منسوب کنند اسبان را. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسب نری است از اسبان عرب که خیل اعنقیه بدو منسوب است . (از اقرب الموارد).
- بنات اعنق ؛ دختران کشت کار توانگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دختران برزگر توانگر. (از اقرب الموارد).
- || اسبان منسوب بسوی اعنق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). خیل که منسوب به اعنق باشد. (از اقرب الموارد). و بنات اعنق ، در مصرع زیر بهر دو معنی اخیر تفسیر شده است :
«تظل بنات اعنق مسرجات ».

(منتهی الارب ).


ترجمه مقاله