ترجمه مقاله

اعوار

لغت‌نامه دهخدا

اعوار. [ اِع ْ ] (ع مص ) یک چشم گردانیدن کسی را: اعوره اعواراً؛ یک چشم گردانید آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یکچشم گردانیدن . (آنندراج ). یکچشم کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اعور ساختن کسی را. (از اقرب الموارد). || آشکار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پدیدار شدن چیزی . (ازاقرب الموارد). || قادر و توانا نمودن : اعور لک الصید؛ ای امکنک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قادر و توانا نمودن . (آنندراج ). توانا ساختن کسی را بر آنچه در طلب آن است 0. کل ما طلبته فامکنک فقد اعورک . (از اقرب الموارد). || برهنه شدن جایی از سوار چنانک بر وی زخم توان زدن . (تاج المصادر بیهقی ). آشکار شدن جایی از سوار آنچنان که بشود بر وی طعن زد: اعور الفارس ؛ بدا فیه موضع خلل للطعن . (ازاقرب الموارد). اعور الفارس ؛ اذا بدا فیه موضع خلل للضرب . (منتهی الارب ):«له الشدة الاولی اذا القِرْن اعورا». (از اقرب الموارد). || بعاریت دادن کسی را چیزی و عاریت گرفتن : اعاره و اعار منه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی را بکسی بعاریه دادن : اعاره الشی ٔ و منه اعارةً؛ اعطاه ایاه عاریة. (از اقرب الموارد). || باترس شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || آشکار شدن عورت یعنی جای مخافة. یقال : «اعور منزلک ».(از اقرب الموارد). || پدید آمدن خللی درحصن چنانک بدو در توان شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله