ترجمه مقاله

اغلوطه

لغت‌نامه دهخدا

اغلوطه . [ اُ طَ ] (ع اِ) سخن غلط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخنی که در آن غلط باشد. (از اقرب الموارد). || کلام که بدان کسی را بغلط اندازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه مردم را در غلط افکند. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). چیزی یا سخنی که به آن کسی را در غلطی و وهم اندازند. (از منتخب و غیره بنقل غیاث اللغات ). سخنی یا مسئله ای که به آن کسی را در غلطی و وهم اندازند. (آنندراج ). مسائلی که بدانها به مغالطه پردازند. (از اقرب الموارد). چربک . احجیه . آنچه بدو در غلط اندازند. سخنهای شابه شاهی . حجیا. بردک . لغز. سفسطه . (یادداشت بخط مؤلف ). دیسال . چیستان . لغز. (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ذیل دیسال ). || مأخوذ از تازی . در غلطافتادگی . (ناظم الاطباء) :
اعجوبه ٔ زلف خرده کارت
اغلوطه ده بزرگواران .

عطار.


چون محمدشاه را بدین اغلوطه مانند کودکان بازیچه خرید در شهر آذینها بستند و ندا دردادند که پادشاه سلجوق شاه است . (از وصاف بنقل آنندراج ). غَلوطَة. مَغلَطه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، اغلوطات و اغالیط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
- اغلوطه دادن ؛ در غلط انداختن . به خطا انداختن : سوسن در کسوت سوگواران ازرق میپوشید و اغلوطه میداد که آسمان رنگم . (جهانگشای جوینی ). روزگار مکار با او همان میکرد و او را اغلوطه میداد. (جهانگشای جوینی ).
- اغلوطه کردن ؛ در غلط انداختن . (ناظم الاطباء). مغلطه کردن . بغلط انداختن . مغالطه کردن .
ترجمه مقاله