ترجمه مقاله

افرنگ

لغت‌نامه دهخدا

افرنگ . [ اَ رَ ] (اِخ ) فرنگ و اروپا و فرنگستان .(ناظم الاطباء). فرنگ را نیز گویند که بعربی نصاری خوانند. (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). بمعنی فرنگ نیزآمده . افرنگی یعنی فرنگی . (مجمعالفرس ) :
بیت المقدس ار شد زَ افرنگ پر ز خوکان
بدنام کی شد آخر آن مسجدمقدس .

مولوی .


گر کافری میجویدت ور مؤمنی میشویدت
این گو برو صدیق شو آن گو برو افرنگ گرد.

مولوی .


تا نمیرد هیچ افرنگی چنین
هیچ ملحد را مبادا این چنین .

مولوی .


ترجمه مقاله