ترجمه مقاله

افزونی

لغت‌نامه دهخدا

افزونی . [ اَ ] (حامص ) زیادتی . کثرت . فراوانی . (ناظم الاطباء). فراوانی و زیادتی . (آنندراج ). زیادی . تزاید. مزید.زیادت . فضل . فضاله . مزیت . فزونی . فضیلت . زاید. اضافه . فاضل . زیادتی . فراوانی . برکت . بیشی . ریع. زائد. فضله . مقابل کمی . (یادداشت دهخدا). رماء. مفثه . فزة. میط. مداد. مزز. مز. وذم . فناء. (منتهی الارب ). نمو. نما. فضل . (دهار). بسطت . (مهذب الاسماء) :
خداوند پیروزی و برتری
خداوند افزونی و کمتری .

فردوسی .


ز گیتی نبیند جز از راستی
بدو باشد افزونی و کاستی .

فردوسی .


از تمامی دان که پنج انگشت باشد مرد را
باز چون شش گردد آن افزونی از نقصان بود.

عنصری .


افزونیی که خاک شود فردا
آن بی گمان کمیست نه افزونی .

ناصرخسرو.


همیشه تا بجهان در کمی و افزونی
حسود جاه تو کم باد و عمرت افزون باد.

انوری .


- افزونی آب ؛ مد. (منتهی الارب ).
- افزونی اندر روشنائی و تنومندی ؛ زائد فی التنور والعظم : و ازآن افزونی است اندر روشنائی و تنومندی گروهی او را زائد فی النور والعظم خوانند. (از التفهیم بیرونی ).
- افزونی بتعدیل ؛ زائد فی التعدیل : و از آن
[ زیادت و نقصان ] افزونی است به تعدیل . او را «زائد فی التعدیل » خوانند. (از التفهیم بیرونی ).
- افزونی بحساب ؛ زائد فی الحساب : و از آن [ زیادت و نقصان ] افزونی است به حساب ... و از «زائد فی الحساب » باشد. (از التفهیم بیرونی ).
- افزونی بعدد ؛ زائد فی العدد : و از آن [ زیادت و نقصان کواکب ] افزونی است به عدد... و او را «زائد فی العدد» نام کنند. (ازالتفهیم بیرونی ).
- افزونی جستن ؛ افزایش طلبی . فزونی جوئی . تعدی . (یادداشت دهخدا). تعدی . (تاج المصادر بیهقی ).
- افزونی خواستن ؛ افزونی طلبی . افزایش و بیش خواستن . (از یادداشتهای دهخدا). استمجاد. (منتهی الارب ).
- افزونی خواه ؛ افزونی طلب . بیش طلب . (از یادداشتهای دهخدا).
- افزونی خواهی ؛ افزونی طلبی . بیش و افزونی جوئی . (از یادداشتهای دهخدا).
- افزونی دادن ؛ ترجیح . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). تفضیل . رجحان دادن . برتری نهادن .
- افزونی در رفتن ؛ زائد فی المسیر : یکی از آن [ زیادت و نقصان ] فزونی است در رفتن . او را «زائد فی المسیر» خوانند. (از التفهیم بیرونی ).
- افزونی طلبی ؛ بیش جوئی . بسیارخواهی . بکثرت طلب کردن .
- افزونی گرفتن ؛ استمجاد. افزونی خواستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) :
دامهاشان مرغ گردونی گرفت
نقصهاشان جمله افزونی گرفت .

مولوی .


- افزونی نمودن در سخن ؛ تلهع. (منتهی الارب ).
- افزونی نهادن ؛ رجحان دادن . ترجیح دادن . فزونی نهادن .
- انگشت افزونی ؛ انگشت زائد.
- پستان افزونی ؛ پستان زیادی .
- دندان افزونی ؛ دندان زائد.
|| نافله . مستحب . مقابل فریضه یعنی واجب . (یادداشت مرحوم دهخدا) : ولکن همه افزونی اند نه فریضت . (التفهیم بیرونی ص 247).
ترجمه مقاله