ترجمه مقاله

افژولیدن

لغت‌نامه دهخدا

افژولیدن .[ اَ دَ ] (مص ) برانگیختن . (ناظم الاطباء) (آنندراج )(شرفنامه ٔ منیری ) (میرزا ابراهیم ). || برانگیختن بجنگ . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مؤید) (مجمع الفرس ). برانگیختن بر شر؛ حَث ّ. حض . نزو. (یادداشت دهخدا). || بر سر کار آوردن . (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء). برانگیختن بکار و جز آن . (مجمع الفرس ). حریص کردن . (فرهنگ رشیدی ). || پریشان ساختن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). تشویش . || تقاضا نمودن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دور کردن گرد که بر جامه و امثال آن نشیند. (مجمع الفرس ). || پر کردن . (آنندراج ). || خشنود کردن . || سیراب نمودن . (آنندراج ). رفع عطش نمودن . (ناظم الاطباء). در مجمع الفرس بمعنی یک چیزی را کندن و سوا کردن و جامه ای را پوشاندن است . (فرهنگ شعوری ). || حریص کردن . و افژولانیدن هم متعدی می شود. (فرهنگ شعوری ). تحریض . تحریش . (یادداشت دهخدا).
- برافژولیدن ؛ التحضیض . (تاج المصادر بیهقی ).
- برافژولیدن بر ؛ احثاث . حث . تحثیث . احتثاث .استحثاث . (یادداشت دهخدا).
- برافژولیدن بر کار ؛ حث . (تاج المصادر بیهقی ). بعث . (یادداشت دهخدا).
- یکدیگر را برافژولیدن ؛ المحاضه .(یادداشت دهخدا).
ترجمه مقاله