افکنده سم
لغتنامه دهخدا
افکنده سم . [ اَ ک َ دَ / دِ س ُ ] (ص مرکب ) کنایه از عجز و زاری بسیار باشد. (برهان ) (هفت قلزم ). عاجزگشته . زارگشته . (ناظم الاطباء) :
رخش بهرای زر بردن در پیش دیو
پس خر افکنده سم مرکب جم ساختن .
رخش علل در رهش افکنده سم
علت و معلول در آن هر دو گم .
رخش بهرای زر بردن در پیش دیو
پس خر افکنده سم مرکب جم ساختن .
خاقانی .
رخش علل در رهش افکنده سم
علت و معلول در آن هر دو گم .
خاقانی .