ترجمه مقاله

الحام

لغت‌نامه دهخدا

الحام . [ اِ ] (ع مص ) اقامت کردن و ایستادن در جایی . (از اقرب الموارد). || ساکن شدن ستور که احتیاج ضرب گردد. (منتهی الارب ). ایستادن چهارپا چنانکه به زدن نیازمند باشد. (از اقرب الموارد). || خداوند گوشت بسیار شدن . (تاج المصادر بیهقی ).با گوشت بسیار شدن مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) . فراوان بودن گوشت در خانه ٔکسی . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || گوشت آوردن . گوشت دار شدن مرغ و انسان . (از تاج العروس ). || دانه آکنده شدن خوشه . (منتهی الارب ). بادانه شدن کشت . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || سخت کُشش کردن بحرب . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فراگرفتن جنگ کسی را، یقال : الحمه القتال ؛ یعنی جنگ او را فراگرفت و گریزگاهی نیافت . (از منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). || پود کردن جامه را، و منه المثل : اَلحِم ما اسدیت ؛ یعنی بپایان برسان آنچه را آغاز کرده ای . (از منتهی الارب ). پود بربافتن . (تاج المصادر بیهقی ). بافتن جامه . (از اقرب الموارد). کنایه ازجامه بربافتن . (مصادر زوزنی ). || کنایه از سرودن شعر. بنظم آوردن شعر. (از اقرب الموارد). || گوشت دادن . (مصادر زوزنی ). چیزی را طعمه ٔکسی گردانیدن . (مصادر زوزنی ). گوشت خورانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ذیل اقرب الموارد) (المنجد). || قادر گردانیدن کسی را بر دشنام کسی ، یقال :الحمه عرض فلان اذا امکنه منه لشتمه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || غمگین کردن کسی را. || تیز نگاه کردن و نظر انداختن . || بزمین افکندن کسی را. تجدیل . || در شر و فتنه انداختن گروهی را. الحم بین بنی فلان شراً، جناه لهم . (اقرب الموارد). جنگ برپا کردن . || التیام دادن چیزی را. (از المنجد). || چسبانیدن چیزی بچیزی . (از المنجد) || اُلحِم َ الرجل ؛ یعنی کشته شد. (از ذیل اقرب الموارد).
ترجمه مقاله