ترجمه مقاله

السام

لغت‌نامه دهخدا

السام . [ اِ ] (ع مص ) فهمانیدن و آموزانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
- السام حجت کسی را ؛ تلقین کردن و آموختن دلیل او را. (از اقرب الموارد).
|| جستن و طلب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || لازم گردانیدن راه را به کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). واداشتن کسی به رفتن راهی . (از اقرب الموارد). || چشانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : ماالسمته ؛ یعنی او را نچشانیدم . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله