ترجمه مقاله

القاء

لغت‌نامه دهخدا

القاء. [ اِ] (ع مص ) بیفکندن . (تاج المصادر بیهقی ). افکندن . (ترجمان علامه ٔ تهذیب عادل ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). گویند: اءِلقِه ِ من یدک ؛ یعنی آن را از دست خود بیفکن ، و ألق به من یدک ، و ألقیت الیه المودة (و بالمودة)، یعنی دوستی خود را به وی القا کردم ، یا دوستی او را بر دل گرفتم . (از منتهی الارب ). فروانداختن و افکندن . (آنندراج ). انداختن . || رسانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ابلاغ و رسانیدن سخن بکسی . || گذاشتن چیزی در چیزی . || گذاشتن بار بر چهارپا. (از اقرب الموارد). || طرح کردن مسأله ٔ دشوار یا لغز و مانند آن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || املاء کردن سخن ، و آن مانند تعلیم است . (از اقرب الموارد). گفتن سخنی تا شنونده آنرا بنویسد و فراگیرد: اَلقِها علی بلال فانه امد صوتاً. (از اقرب الموارد). || دور گردانیدن چیزی از کسی . (از اقرب الموارد). || القاء سمع، گوش دادن . اصغاء. (از اقرب الموارد). || القاء شبهه ، شبهه انداختن . به اشتباه انداختن و مشتبه کردن . || نیکی رسانیدن بکسی . نیکی کردن در حق کسی . (از اقرب الموارد). || القاء حبل بر غارب ، افسار را به کاهل (میان دو دوش ) چهارپا انداختن ، و کنایه از ترک کردن کار و به اختیار خود گذاشتن است . در نهج البلاغه (خطبه ٔ شقشقیة) آمده : لولا حضور الحاضر... لألقیت حبلها علی غاربها؛ یعنی اگر حضور بیعت کننده نبود.... افسار خلافت را به کاهل او میانداختم یعنی ترک میکردم و بحال خود میگذاشتم . نظیر: حبلک علی غاربک . || القاء عصا یا القاء جِران ، کنایه از سکوت و اقامت در جایی است . پاتاوه باز کردن . بار انداختن . لنگر انداختن . رحل اقامت افکندن . || القاء یا القاآت در اصطلاح عارفان به معنی خطابات و واردات آمده است ، و آن واردی است ربانی رحمانی که بواسطه ٔ آن بنده از عالم غیب آگاه شود و حقایق روحانی رادریابد و آن یا صحیح است یا فاسد، القاء صحیح هم یاالهی ربانی است که متعلق به علوم و معارف است و یا ملکی روحانی است که باعث بر طاعت است . القاء فاسد هم یا نفسانی است که در آن حظ نفس باشد و آن را هاجس نامند، یا شیطانی است که دعوت به معصیت کند، که «الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء» (قرآن 268/2) واین را وسواس نامند. (از فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف سیدجعفر سجادی ص 54). و رجوع به همین کتاب و فرهنگ علوم عقلی ص 85 و مصباح الانس ص 15 و شرح فصوص ص 55 شود.
ترجمه مقاله