ترجمه مقاله

امتیاز

لغت‌نامه دهخدا

امتیاز. [ اِ ] (ع مص ، اِمص ) جدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (مؤید الفضلاء)(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جدا شدن از یکدیگر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (فرهنگ فارسی معین ). جدایی و انفصال و تفریق . (ناظم الاطباء) :
در چشم پاک بین نبود رسم امتیاز
در آفتاب سایه ٔ شاه و گدا یکی است .

صائب .


|| برتری داشتن . مزیت داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). رجحان . مزیت . فضیلت : امتیاز من بر او در این بود که ... (فرهنگ فارسی معین ).برتری و فضیلت . || تمیز و تشخیص . || تفاوت . || تدبیر و فراست و هوشیاری . || دوراندیشی و عاقبت بینی . (ناظم الاطباء). || اجازه ای که دولت برای ایجاد کارخانه ،استخراج معدن ، انتشار روزنامه و غیره به کسی دهد. (فرهنگ فارسی معین ). || در اصطلاح ورزش ، نمره هایی است که بفعالیت های مثبت و منفی قهرمانان داده می شود. در رشته های ورزش تعداد امتیاز محدود نیست ولی در ژیمناستیک و شیرجه تعداد آن از 10 تجاوز نمی کند.(از فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله