ترجمه مقاله

امراع

لغت‌نامه دهخدا

امراع . [ اِ ] (ع مص ) گیاه ناک شدن جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پر گیاه شدن جای وادی . (از اقرب الموارد). و از آن است : امرع وادیه و اجنی حلبه . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)؛ گیاه ناک شد رودبار او و چید حلب را که یک قسم گیاهی است . (از ناظم الاطباء). در حق کسی گویند که کار او فراخ باشد و مستغنی . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || روغن بسیار بر سر کردن . || بفراخی آب و علف رسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و ازآن است : امرعت فانزل . (از اقرب الموارد)؛ یعنی بمقصد رسیدی پس فرود بیا. (ناظم الاطباء). || خداوند شتران بفراخ علف رسیده شدن . || ریدن و یا کمیز انداختن از ترس و بیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شاشیدن یا قضای حاجت دیگری کردن از ترس و بیم . و گویند: امرع بغایطه او ببوله . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله