ترجمه مقاله

املاء

لغت‌نامه دهخدا

املاء. [ اِ ] (ع مص ) پر کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || زکام زده گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زکام رسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || سخت کشیدن کمان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کمان پرُ درکشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) . || برخورداری دادن . || زمان دادن ، گویند: املاه اﷲ. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مهلت دادن . (ترجمان ترتیب عادل ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (آنندراج ). || روزگار دراز گذاشتن . (منتهی الارب ). گویند املیت له فی غیه ، و از آنست قول خداوند: املی لهم (قرآن 25/74). (از منتهی الارب ). || درازرسن گذاشتن ستور را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قید اشتر فراخ بکردن . (تاج المصادر بیهقی ). گویند املیت البعیر؛ یعنی فراخ کردم قید آنرا. (از منتهی الارب ). || نویسانیدن دیگری را بتلقین . (از مؤید الفضلاء). از خود چیزی گفتن . (غیاث اللغات ). مطلبی را تقریر کردن تا دیگری بنویسد. (فرهنگ فارسی معین ) : صاحب برید جز بمراد و املاء ایشان چیزی نمی تواند نبشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 324). هرچه من پس از این نویسم بمراد و املاء ایشان باشد بر آن هیچ اعتماد نباید کرد. (تاریخ بیهقی ). || برگردانیدن . (آنندراج ). اعاده ٔ شی ٔ مرة بعد اخری . (یادداشت مؤلف ). آغاز کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || فروگذاشتن . (آنندراج ). دو معنی اخیر در فرهنگهای دیگر بدست نیامد. || (اِمص ) نوشتن از تلقین دیگری . (از مؤید الفضلاء). نوشتن و املا کردن کتاب را. (ناظم الاطباء). از یاد چیزی نوشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نوشتن مطلبی که شخصی تقریر کند. دیکته . (فرهنگ فارسی معین ). || طریق نوشتن کلمات . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). درست نویسی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). نوشتن ترکیب حروف موافق قاعده . (آنندراج ). رسم الخط. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء)(فرهنگ فارسی معین ). رسم خط. املای فارسی یعنی رسم خط (رسم الخط) فارسی که بیشتر از هزار سال است زبان فارسی و دیگر لهجه های ایرانی بدان نوشته میشود از اعراب اخذ شده است و خط عربی در زمانی قریب بظهور اسلام از دو قوم گرفته شده ، نخست از قوم نبطی در جانب حوران و دوم از سریانیان از طریق حیره (نزدیک کوفه ). این هر دو خط از خطوط سامی بود که اولی منشاء خط نسخ و دومی مبداء خط کوفی شد. خط عربی در آغاز بی نقطه و بی شکل بود. در قرن نخستین اسلامی اشکال و اعجام در آن وارد گردید و کم کم ترقی کرد و چون خط عربی با همه ٔ اشکالات آن از خط پهلوی آسانتر بود بزودی بوسیله ٔ ایرانیان مسلمان یا کسانی که با زبان عربی بنحوی از انحاء آشنایی می یافتند پذیرفته شده و کم کم بوسیله ٔ خطاطان ایرانی تکامل یافت و بتدریج مستعد تحریر فارسی دری یعنی لهجه ٔ رسمی و کتابتی ایران دوره ٔ اسلامی گردید. (از تاریخ ادبیات در ایران تألیف ذبیح اﷲ صفا ج 1 ص 155). و رجوع به همین کتاب ، و خط شود. || علمی است که از تغییراتی که بر اشکال خطوط عربی عارض میشود بحث می کند، نه از جهت زیبایی آنها بلکه از جهت دلالت آنها بر الفاظ. (از کشف الظنون ). || مجلسی از مجالس افاده ٔ علمی که در آن استاد مطالبی را که پیش می آید بر شاگردان القا کند. (از المرجع).
- صحیفه ٔ املا ؛ صفحه ای که مطلبی را که کسی تقریر می کند در آن نویسند :
چو بر صحیفه ٔ املا روان شود قلمش
زبان طعن نهد بر فصاحت سحبان .

سعدی .


|| در نزد محدثان و اخباریان ، عبارتست از القاء حدیث از طرف محدث به اصحاب و بیان غریب و فقه و اسناد آن . (از المرجع).
- املا پرسیدن ؛ استملاء. (منتهی الارب ).
- املا خواستن ؛ استملاء. (منتهی الارب ).
- املا وانشاء ؛ خط و ربط: املا و انشاء فلانی خوب نیست .
ترجمه مقاله