امیدلیس
لغتنامه دهخدا
امیدلیس . [ اُ/اُم ْ می ] (ص مرکب ) آنکه بآرزوی زندگی بهتر روز گذراند. (از فرهنگ فارسی معین ). || آنکه بامید دریافت صله و جایزه بدر ارباب کرم رود (شاعر، مداح ، درویش و غیره ). (فرهنگ فارسی معین ) :
گفت او را و دوصد امّیدلیس
تو بمن بگذار و این بر من نویس .
گفت او را و دوصد امّیدلیس
تو بمن بگذار و این بر من نویس .
مولوی (از فرهنگ فارسی معین ).