ترجمه مقاله

امیرالامراء

لغت‌نامه دهخدا

امیرالامراء. [ اَ رُل ْ اُ م َ ] (ع اِ مرکب ) از همه مردمان بزرگ متشخص تر و بزرگتر. (از ناظم الاطباء). امیر بزرگ و معظم ، و این خطابی است معروف . (از آنندراج ). دراصل کلمه ٔ تشریف است سپس برای حاکمان بزرگ عنوان شده و فقط یک دفعه در روی نقود دیده شده . (از نقودالعربیه ص 134). از قرن چهارم هجری ببعد خلفای عباسی بفرمانروایان دولتهای کوچک مانند آل بویه و حمدانیان عنوان امیرالامراء میدادند. امیرالامراء در واقع پادشاه یامانند پادشاه بود. اولین کسی که باین عنوان معروف شده ، ابن رائق از بنی حمدان امیر بصره بود. در سال 324هَ .ق . الراضی خلیفه ٔ عباسی امور مملکت را به ابن رائق واگذار کرد و بنام وی لوا بست و دستور داد روی منبر باسم ابن رائق خطبه بخوانند و او را امیرالامراءبگویند. ابن رائق را سلطان بغداد و یا ملک بغداد هم میخواندند. پادشاهان آل بویه تا سال 449 هَ .ق . نیزاین لقب را داشتند و از آن پس این عنوان به طغرل بیک پادشاه سلجوقی و جانشینان او منتقل گشت ، و الب ارسلان بزرگترین پادشاه سلجوقی نیز دارای لقب امیرالامراء بوده است . پادشاهان آل بویه در موقع اقتدار خود شخصی را بنام رئیس الرؤسا می خواندند و او را نایب خلیفه می گفتند و عنوان امیرالامراء را خودشان بهر کدام از اعضای خانواده که شایسته می دیدند اعطا می کردند. پس از سقوط آل بویه و پیدا آمدن سلجوقیان دوباره تعیین امیرالامراء با خلفای عباسی بود. (از تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ترجمه ٔ علی جواهرکلام ج 1 ص 144) :
ای من رهی آن چهره ٔ گلگون که تو گویی
در بزم امیرالامراء تازه نگاریست .

فرخی .


هم اسیر اجلید ارچه امیر اجلید
مرگ را زآن چه کامیرالامرایید همه .

خاقانی .


ترجمه مقاله