ترجمه مقاله

انباخون

لغت‌نامه دهخدا

انباخون . [ اَم ْ ] (اِ) حصار قلعه . (برهان قاطع)(آنندراج ) (ناظم الاطباء). قلعه و حصار. (انجمن آرا)(مؤید الفضلاء) (شعوری ج 1 ورق 122 ب ) :
ز سوی هند گشادی هزار شهر و کلات
ز سوی هند گرفتی هزار انباخون .

بهرامی .


قلاع دولت آن پادشاه جم قدرت
که هست پاره ٔ چرخش کمینه انباخون .
شمس فخری (از شعوری ج 1 ورق 122 ب ).
|| جای محکم . (برهان قاطع) (مؤید الفضلاء) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || حصاربندی . (ناظم الاطباء). حصاری . (صحاح الفرس ).
ترجمه مقاله