ترجمه مقاله

انباغ

لغت‌نامه دهخدا

انباغ . [ اَم ْ ] (ص ، اِ) شریک . (فرهنگ فارسی معین ). || دو زن را گویند که در نکاح یک مرد باشند، و هر یک از ایشان مر دیگری را انباغ باشد. (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (از مؤید الفضلاء) (از شرفنامه ٔ منیری ). ضره . (دهار) آموسنی . (ناظم الاطباء). وسنی . هوو. هبو. بنانج . (یادداشت مؤلف ). بهندی سوکن نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). بهندی سوت گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به انباز شود.
ترجمه مقاله