ترجمه مقاله

انباق

لغت‌نامه دهخدا

انباق . [ اِم ْ ] (ع مص ) سست تیز دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): انبق انباقاً؛ سست تیز داد. (ناظم الاطباء). باد رها کردن از دبر. باد بی آواز کردن . (یادداشت مؤلف ). || زن را با تازیانه زدن : انبق بالمراءة؛ زد او را بتازیانه . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله