ترجمه مقاله

انبرود

لغت‌نامه دهخدا

انبرود. [ اَم ْ ب َ ] (اِ) امرود. (هفت قلزم ) (آنندراج ) : در ربع طبس انبرودی باشد شیرین . (تاریخ بیهق ). انبرود تریاق وی است (تریاق سماروق ) خاصه برگ درخت انبرود که در بیشه و صحرا روید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). عصاره ٔ برگ انبرود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، در داروهای بازدارنده ٔ خون آمدن از بینی ). انواع انبرود از ملحی و غیر آن . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 65).
انبرودش که قند از آن خجلست
از حلاوت حیات بخش دلست .

شهابی کاشانی .


انبرود است مایه ٔ شادی
مال از قید محنت آزادی .
صاحب کامل التعبیر (از شعوری ج 1 ورق 103 ب ).
ترجمه مقاله