ترجمه مقاله

انتفاخ

لغت‌نامه دهخدا

انتفاخ . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برآماسیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). باد گرفتن . آماهیده شدن . (مصادر زوزنی ). آماسیدن . بردمیده شدن . (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). پربار شدن و آماسیدن . (غیاث اللغات ). باد آوردن . باد کردن . برآماسیدن . آماس کردن . ورم کردن . آماسیدن . (فرهنگ فارسی معین ). آماهیدن . منتفخ شدن . تورم . (یادداشت مؤلف ). || بلند برآمدن روز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بلند و مرتفع شدن روز، گویند انتفخ النهار. || تکبر و تعظّم . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) آماسیدگی . پرشدگی از نفخ و باد. (ناظم الاطباء): انتفاخ پلک ؛ یعنی بردمیده شدن پلک . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || (اِ) آماس . ورم . (فرهنگ فارسی معین ). آماس . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله