ترجمه مقاله

انجاد

لغت‌نامه دهخدا

انجاد. [اَ ] (ع اِ) ج ِ نجد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). زمینهای بلند. (از آنندراج ). || ج ِ نَجِدِ و نَجُد. (از اقرب الموارد). ج ِ نَجِد و نُجُد و نَجد و نَجید. (ناظم الاطباء). ج ِ نَجِد.دلاوران یگانه درآینده در اموری که دیگران در وی عاجز باشند. (از منتهی الارب ) : ناصرالدین خواست که از بهر مقاومت ایشان سپاهی از انجاد ترک فراهم آرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 215). جمرات لشکر و انجاد حشم خویش گرد کرد و ایشان را با جیوش عظیم ... بسر خوارزمشاه فرستادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 129). دوهزار سوار گزیده از انجاد عرب مدد فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 65). با قومی که از مشاهیر انجاد... بودند روی بطائی آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 315).
- هو طلاع انجاد ؛ او ضابط امور است و غالب است بر معالی آنها. (ناظم الاطباء). و رجوع به مفردهای کلمه شود.
ترجمه مقاله