انجامش
لغتنامه دهخدا
انجامش . [ اَ م ِ ] (اِمص ) آخرت ، چون روز انجامش ای روز آخرت . (آنندراج ). روز رستاخیز. قیامت . (فرهنگ فارسی معین ) :
تو گفتی مگر روز انجامش است
یکی رستخیز است یا رامش است .
|| پایان . عاقبت . (فرهنگ فارسی معین ) :
مرد در شهر خویش با نیروست
دیده هم در میان چشم نکوست
پشته هامون شود به انجامش
جوی جیحون شود بآرامش
خاک در ساکنی پسندیده است
چون بجنبید آفت دیده است .
در هر چه از اعتدال یاریست
انجامش آن بسازگاریست .
تو گفتی مگر روز انجامش است
یکی رستخیز است یا رامش است .
فردوسی .
|| پایان . عاقبت . (فرهنگ فارسی معین ) :
مرد در شهر خویش با نیروست
دیده هم در میان چشم نکوست
پشته هامون شود به انجامش
جوی جیحون شود بآرامش
خاک در ساکنی پسندیده است
چون بجنبید آفت دیده است .
سنایی (کارنامه ٔ بلخ ).
در هر چه از اعتدال یاریست
انجامش آن بسازگاریست .
نظامی .