انجیده
لغتنامه دهخدا
انجیده . [ اَ دَ/ دِ ] (ن مف ) ریزریز کرده شده . (برهان قاطع). خرد کرده شده . ریزریز شده . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). ریزه ریزه شده . (فرهنگ فارسی معین ) :
کاسه ٔ سر بازرگان بگماز شراب است
گوشت تن مجتازان انجیده کباب است .
|| زخمی . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). آزرده . زخم خورده . (فرهنگ فارسی معین ) :
زمین خسته از خون انجیدگان
هوا بسته از آه رنجیدگان .
کاسه ٔ سر بازرگان بگماز شراب است
گوشت تن مجتازان انجیده کباب است .
منوچهری .
|| زخمی . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). آزرده . زخم خورده . (فرهنگ فارسی معین ) :
زمین خسته از خون انجیدگان
هوا بسته از آه رنجیدگان .
نظامی . (از آنندراج ).