انجیره
لغتنامه دهخدا
انجیره . [ اَ رَ / رِ ](اِ) ناوچه ٔ مقعد و سوراخ کون . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). سوراخ مقعد. حلقه ٔ دبر. (از انجمن آرا) (آنندراج ). حلقه ٔ دبر. (فرهنگ سروری ). دره ٔ مقعد. (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء). سوراخ کس زنان و حلقه ٔ کون . (از شعوری ج 1 ورق 129). دبر. اِست :
هر که شد کون پرست بر خیره
تیز یابد عوض ز انجیره .
اگر چه بدسگال آستانت
بغایت سخت چشم و خیره باشد
ولی تا بنگرد از انتقامش
بدامش خرزه در انجیره باشد.
|| آلات و اسباب مسافر. (ناظم الاطباء).
هر که شد کون پرست بر خیره
تیز یابد عوض ز انجیره .
سنایی .
اگر چه بدسگال آستانت
بغایت سخت چشم و خیره باشد
ولی تا بنگرد از انتقامش
بدامش خرزه در انجیره باشد.
شمس فخری .
|| آلات و اسباب مسافر. (ناظم الاطباء).