ترجمه مقاله

اندازه گرفتن

لغت‌نامه دهخدا

اندازه گرفتن . [ اَ زَ / زِگ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مقیاس کردن وزن یا طول و عرض و عمق (ارتفاع ). (فرهنگ فارسی معین ). پیمایش کردن و گز کردن و تعیین طول و عرض و عمق کردن . (ناظم الاطباء). پیمودن . سنجیدن . مساحی کردن . مساحت کردن . تقدیر کردن . کیل کردن . کشیدن . (یادداشت مؤلف ) : وی نخست ببرید و اندازه نگرفت . (تاریخ بیهقی ). || قیاس کردن . حدس زدن . (از ناظم الاطباء). (فرهنگ فارسی معین ). مقدار و حد چیزی سنجیدن :
یکی کار پیش آمد اکنون شگفت
که از دانش اندازه نتوان گرفت .

فردوسی .


عجب ماند و نیست جای شگفت
کزان برتر اندازه نتوان گرفت .

فردوسی .


بتوران نماندبر و بوم رست
ز تخت من اندازه گیرد نخست .

فردوسی .


همی گفت هر کس که اینت شگفت
کزین هرگز اندازه نتوان گرفت .

فردوسی .


اندازه میگیرد اشیاء را بدانایی و تدبیر. (تاریخ بیهقی ).
گر از نعلش هلال اندازه گیرد
فلک را حلقه در دروازه گیرد.

نظامی .


چون اندازه زچشم خویش گیرد
بر آهویی صد آهو پیش گیرد.

نظامی .


|| بمجاز، تعبیر کردن :
دلم دوش دیده ست خوابی شگفت
ندانم چه اندازه باید گرفت .

شمسی (یوسف و زلیخا).


|| شمردن . حساب کردن . (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || عبرت گرفتن . پند گرفتن . تجربه گرفتن . (از یادداشت مؤلف ) :
نخستین ز اغریرث اندازه گیر
که بر دست او کشته شد خیرخیر
برادر ز یک کالبد بود و پشت
چنان پرخرد بی گنه را بکشت .

فردوسی .


دگر منزل اکنون چه بینم شگفت
کزین جادو اندازه باید گرفت .

فردوسی .


ز پرویزت اندازه باید گرفت
چو دفتر بخوانی بمانی شگفت .

فردوسی .


جهان پرشگفت است چون بنگری
ندارد کسی آلت داوری
که جانت شگفت است و تن هم شگفت
نخست از خود اندازه باید گرفت .

فردوسی .


بکشتند هرکس که بد نامدار
همی تاخت با ویژگان شهریار [ اردشیر ]
خروش آمد از پس که از بخت گرم
که رخشنده بادا سر تخت گرم
همی هرکسی گفت اینت شگفت
کزین هرکس اندازه باید گرفت .

فردوسی .


تو از کار کیخسرو اندازه گیر
کهن گشته کار جهان تازه گیر.

فردوسی .


ز هر سالخوردی و هر تازه ای
بگیرم بقدر وی اندازه ای .

فغانی (از آنندراج ).


- اندازه اندرگرفتن ؛ اندازه گرفتن :
ازومانده بد شاه توران شگفت
وزان کار اندازه اندرگرفت .

فردوسی .


- اندازه برگرفتن ؛سبر. (تاج المصادر بیهقی ). اندازه گرفتن :
ز پیکارش اندازه ها برگرفت
غمین گشت و زو ماند اندر شگفت .

فردوسی .


بدو ماند کاوس کی در شگفت
ز کردارش اندازه ها برگرفت .

فردوسی .


و رجوع به اندازه شود.
ترجمه مقاله