ترجمه مقاله

اندراب

لغت‌نامه دهخدا

اندراب . [ اَ دَ ] (اِخ ) شهرکی است اندر میان کوههاست . جایی بسیارغله و کشت و برز و او را دو رود است و سیمهایی که از معدن پنجهیر و جاریانه افتد اینجا آن را درم زنند و پادشای او را شهر سلیر خوانند. (حدود العالم چ دانشگاه ص 100). شهری است بین غزنین و بلخ و... و قافله ها از آن وارد کابل میشوند و آنرا اندرابه نیز گویند. شهر زیبایی است و از آنجا گروهی از اهل علم برخاسته اند. (از معجم البلدان ).شهری است از ولایت بدخشان مابین هندوستان و غزنین که نزدیک کتل هندوکش واقع است . (انجمن آرا) (آنندراج ).در ریاض السیاحه آمده که اندراب در شمال کابل بمسافت شش مرحله در کوهستان واقع و از اقلیم چهارم و بسیارخوش آب و هوا و بسردی مایل است و نمک اندرابی را ازبلور در صافی فرقی نباشد و محض نمایش از آن ظروف بلور مانند سازند. (انجمن آرا) (آنندراج ) :
ز غزنین سوی اندراب آمدم
ز آسایش اندر شتاب آمدم .

فردوسی .


دگر طالقان شهر تا فاریاب
همیدون ببخش اندرون اندراب .

فردوسی .


امیر از این نامه اندیشه مند شد جواب فرمود که اینک ما آمدیم و از راه پژغوژک می آییم باید که خواجه ببغلان آید و از آنجا باندران بمنزل چوگانی بما پیوندد. (تاریخ بیهقی چ فیاض غنی ص 558).
آن کس که اندرآب شود او بی آشنا
گویی که اندراب شود او بی آشنا.

احمدواتکی .


ترجمه مقاله