ترجمه مقاله

اندربای

لغت‌نامه دهخدا

اندربای . [ اَ دَ ] (نف مرکب ) ضروری و حاجت و محتاج الیه و دربایست . (برهان قاطع). ضروری و حاجت و محتاج الیه و وابسته ٔ چیزی و آنرا دربایست نیز گفته اند و اندروای بدل آن است . (انجمن آرا) (آنندراج ). ضرور. دربایست . محتاج الیه . (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) :
مهرگان رسم عجم داشت بپای
جشن او بود چو چشم اندربای .

فرخی .


زهی تن هنر و چشم نیکنامی را
چو روح درخور و همچون دو دیده اندربای .

فرخی .


ترجمه مقاله