ترجمه مقاله

اندمال

لغت‌نامه دهخدا

اندمال . [ اِ دِ ] (ع مص ) به شدن و نیکو گردیدن ریش . (ناظم الاطباء). به شدن زخم و جراحت . (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). به شدن . بهبود یافتن (زخم ). سر بهم آوردن (جراحت ). (فرهنگ فارسی معین ). بهتر شدن خستگی و ریش . مندمل شدن قرحه . جوش خوردن . (یادداشت مؤلف )؛ اندمل الجرح ؛ به شد و نیکو گردید. (منتهی الارب ). || (اِمص )بهبود. سربهم آوردگی . (فرهنگ فارسی معین ) : سلطان را خود از صدمه ای که بر رخسار بخت او لطمه ای بود هنوز هیچ اندمال حاصل نشده . (جهانگشای جوینی ).
ترجمه مقاله