انده خوردن
لغتنامه دهخدا
انده خوردن . [ اَ دُه ْ خوَرْ / خُرْدَ ] (مص مرکب ) اندوه خوردن . غم خوردن :
کسی نیست در بخشش دادگر
همی شادی آرای و انده مخور.
کنون شادمان باش و انده مخور
که جز نیکویی خود نباشد دگر.
جهان چون بر او بر نماند ای پسر
نماند بتو نیز انده مخور.
ای دل رفتی چنانکه در صحرا دد
نه انده من خوری و نه انده دد.
مخور انده خاندان چون نماند
همی خاندان نیز سلطان و خان را.
هر که او انده و تیمار تو نگزیند
تو بخیره چه خوری انده و تیمارش .
امروز کم خور انده فردا چه دانی آنک
ایام قفل بر در فردا برافکند.
کنون دل انده دل می خورد زانک
هلاک خویشتن هم خویشتن ساخت .
معتدل نیست آب و خاک تنت
انده قد معتدل چه خوری .
خاقانیا چه ماند ترا کاندهش خوری
کانده دلت بخورد و جگر نیم خورد ماند.
انده دنیا مخور ای خواجه خیز
گر تو خوری بخش نظامی بریز.
گرت رغبت آید که انده خوری
کنی سوگواری و ماتم گری .
چو روی نکو داری انده مخور
که موی ار بیفتد بروید دگر.
و رجوع به اندوه خوردن شود.
کسی نیست در بخشش دادگر
همی شادی آرای و انده مخور.
فردوسی .
کنون شادمان باش و انده مخور
که جز نیکویی خود نباشد دگر.
فردوسی .
جهان چون بر او بر نماند ای پسر
نماند بتو نیز انده مخور.
فردوسی .
ای دل رفتی چنانکه در صحرا دد
نه انده من خوری و نه انده دد.
(از قابوسنامه ).
مخور انده خاندان چون نماند
همی خاندان نیز سلطان و خان را.
ناصرخسرو.
هر که او انده و تیمار تو نگزیند
تو بخیره چه خوری انده و تیمارش .
ناصرخسرو.
امروز کم خور انده فردا چه دانی آنک
ایام قفل بر در فردا برافکند.
خاقانی .
کنون دل انده دل می خورد زانک
هلاک خویشتن هم خویشتن ساخت .
خاقانی .
معتدل نیست آب و خاک تنت
انده قد معتدل چه خوری .
خاقانی .
خاقانیا چه ماند ترا کاندهش خوری
کانده دلت بخورد و جگر نیم خورد ماند.
خاقانی .
انده دنیا مخور ای خواجه خیز
گر تو خوری بخش نظامی بریز.
نظامی .
گرت رغبت آید که انده خوری
کنی سوگواری و ماتم گری .
نظامی .
چو روی نکو داری انده مخور
که موی ار بیفتد بروید دگر.
(بوستان ).
و رجوع به اندوه خوردن شود.