ترجمه مقاله

اندوهگن

لغت‌نامه دهخدا

اندوهگن . [ اَ گ ِ ] (ص مرکب ) مخفف اندوهگین . مغموم . با اندوه . غمی . محزون . حزین . حزمان . محزان . دژم . پژمان . مهموم . اسیف . (یادداشت مؤلف ) :
سال امسالین نوروز طربناکتر است
پار و پیرار همی دیدم اندوهگنا.

منوچهری .


چو کسی باشد اگر پسرش بمیرد و مالش ببرند اندوهگن نشود. (جامع الحکمتین ص 184). بازرگان به هزار تیمار چون بوتیمار پژمان و اندوهگن بخانه آمد. (سندبادنامه ص 305). نقل است که دایم اندوهگن بود چون شب درآمدی گفتی الهی اندوه توام بر همه ٔ اندوهها غلبه کرد. (تذکرةالاولیاء عطار). و رجوع به اندوهگین شود.
ترجمه مقاله