ترجمه مقاله

اندیشه بردن

لغت‌نامه دهخدا

اندیشه بردن . [ اَ ش َ / ش ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) غم خوردن . اندوه بردن . اندیشمند شدن :
شاه را گو تو بشادی و طرب دل نه و بس
از پی ساختن مملکت اندیشه مبر.

فرخی (از آنندراج ).


سعدی مبر اندیشه که در کام نهنگان
چون در نظر دوست نشینی همه کام است .

سعدی .


مرا بین که حسن ظن خلایق در حقم بر کمال است و من در عین نقصان روا بود اندیشه بردن و تیمار خوردن . (گلستان ).
ترجمه مقاله