ترجمه مقاله

انفضاج

لغت‌نامه دهخدا

انفضاج . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) خوی کردن بن موی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تفضج . (از اقرب الموارد). عرق کردن بن موی بحدی که روان نشود. (یادداشت مؤلف ). یقال انفضج عرقاً؛ اذا عرقت اصول شعره و لم یسل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گشاده شدن جراحت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ): انفضاج قرحه ؛ انفتاح آن . (از اقرب الموارد). || پیدا گردیدن افق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آشکار شدن افق . (از اقرب الموارد). || فراخ گردیدن ناف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ): انفضاج ناف ؛ انفتاح آن . (از اقرب الموارد). || روان شدن آنچه در دلو است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سست شدن کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سست و ضعیف شدن کار. (از اقرب الموارد). || نیک فربه شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کاملاً چاق شدن . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله