ترجمه مقاله

انگار کردن

لغت‌نامه دهخدا

انگار کردن . [ اَ / اِ ک َ دَ ] (مص مرکب )فرض کردن . تقدیر کردن . شمردن . تصور کردن . پنداشتن . گرفتن . تقدیر کردن . انگاشتن . گمان کردن : انگار می کنم که ورنجستم . انگار کن اینجا خانه ٔ ماست ، اینجا هم مسجد. (از یادداشتهای مؤلف ). و رجوع به انگار شود.
ترجمه مقاله