ترجمه مقاله

انگژد

لغت‌نامه دهخدا

انگژد. [ اَ گ ُ ژَ ](اِ) مطلق صمغها را گویند عموماً و صمغی باشد بغایت بدبوی و آن را بعربی حلتیت خوانند. و آن را انگژد بسبب آن گویند که صمغ درخت انگدان است و اصل آن انگدان ژد باشد چه ژد بلغت فرس به معنی صمغ است . (از برهان قاطع) (از هفت قلزم ). هرصمغی عموماً و انغوزه خصوصاً. (ناظم الاطباء). انگدان . (فرهنگ فارسی معین ). انگژه : خبر رسید که احمد قدام همه ٔ چاهها و بیابان انگژد افکنده است وآب تباه کرده پس براه دیگر برفت . (تاریخ سیستان ).
ترجمه مقاله