ترجمه مقاله

اهل

لغت‌نامه دهخدا

اهل . [اَ ] (ع مص ) کتخدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). زن خواستن و با اهل شدن . (منتهی الارب ). تزویج کردن . زن گرفتن . (از اقرب الموارد). || بزوجیت و زنی دادن زن را. (از اقرب الموارد). || سزاواری . || انس گرفتن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). انس گرفتن به چیزی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ).
ترجمه مقاله