ترجمه مقاله

اوشاق

لغت‌نامه دهخدا

اوشاق . (ترکی ، اِ) طفل و امرد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). غلام و پسر جوان . (از کازیمیرسکی ) :
گرفتم عشق آن جادو سپردم دل به آن آهو
کنون آهو وشاقی گشت و جادو کرد اوشاقش .

منوچهری .


رجوع به وشاق شود.
ترجمه مقاله