ترجمه مقاله

اولاد

لغت‌نامه دهخدا

اولاد. (اِخ ) بروزن پولاد بقول شاهنامه نام پسر گاندی [ غندی ] پهلوان تورانی فرماندار قطعه ای از مازندران (به حدس یوستی آلمانی از کلمه ٔ وردات به معنی پیش بردن یا ادعا آمده است ). (فرهنگ لغات شاهنامه ). نام راه دار مازندران . (انجمن آرا) (آنندراج ). نام دیوی از مازندران . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (برهان ). نام دیوی که رستم براه هفتخوانش بسته بود و او رستم را رهبری کرد و به جاییکه کیکاوس بسته بود برد و مقام دیو سفید بنمود و بعد کشته شدن دیو سفید و پادشاه مازندران ، رستم او را پادشاهی مازندران داد. (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء) :
بدان مرز اولاد بد پهلوان
یکی نامدار دلیر و جوان .

فردوسی .


گرفت او کمرگاه دیو سفید
چو ارژنگ و غندی واولاد و بید.

فردوسی .


همی گشت اولاد در مرغزار
ابا نامداران ز بهر شکار.

فردوسی .


ترجمه مقاله