ترجمه مقاله

اولاق

لغت‌نامه دهخدا

اولاق . (ترکی ، اِ) الاغ . (شرفنامه ٔ منیری ). چهارپا. مرکوب : والبرید ببلاد الهند صنفان فأما برید الخیل فیسمونه اولاق (باقاف ) و هو خیل تکون للسلطان فی کل مسافة اربعة امیال . (ابن بطوطه ). و ایشان را لشکر و مرد داد و از چهار پای و اولاق چندانک در حد و حصر نیاید. (جهانگشای جوینی ). رجوع به اولاغ و الاغ شود.
ترجمه مقاله