ترجمه مقاله

اکال

لغت‌نامه دهخدا

اکال . [ اَک ْ کا ] (ع ص ) خورنده و قاضم . (ناظم الاطباء). بسیارخورنده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). پرخور. سخت خورنده . بسیارخوار. (یادداشت مؤلف ). بسیارخوار. ج ، اکالون . (مهذب الاسماء):
باز خاک آمد شد اکال بشر
چون جدا شد از بشر روح و بصر.

مولوی .


- اکال غلیظ ؛ پرخور ستبر.بسیارخوار درشت هیکل . (فرهنگ فارسی معین ).
- || خواهشهای نفسانی . خیالات باطل . (فرهنگ فارسی معین ) :
هین گریز از جور اکال غلیظ
سوی آنکه گفت : ما ایمت حفیظ.

مولوی (از فرهنگ فارسی معین ).


|| دارویی که بشره ٔ گوشت را و قرحه ای که بر آن است بخورد. دوایی که گوشت را بریزاند.دوایی که پوست و گوشت ببرد: حامض ریکه از داروهای اکال است . اسیدبریک اکال است . (یادداشت مؤلف ).
هو الدواء الذی یبلغ من تحلیله و تقریحه ان ینقص من جواهراللحم مثل الزنجار. (قانون ابوعلی سینا کتاب دوم ص 149). هرچه که بسبب افراط تحلیل و جلا و تفریق نفوذ، نقصان جوهر عضو نماید. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
ترجمه مقاله