ترجمه مقاله

اکباد

لغت‌نامه دهخدا

اکباد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کَبِد و کِبْد: و فلان یضرب الیه اکبادالابل ؛ ای یرحل الیه فی طلب العلم و غیره . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ کَبِد. (دهار) (از اقرب الموارد): اولادنا اکبادنا؛ فرزندان ما جگرگوشگان ما هستند. (امثال و حکم دهخدا ج 1) : پسران ایشان ما را به محل اولادبل بمنزلت افلاذ اکبادند. (تاریخ جهانگشای جوینی ).
- سوادالاکباد ؛ دشمنان . (ناظم الاطباء). دشمنان را سوادالأکباد گویند مانند این قول : هم الاعداء و الاکباد سود. (از اقرب الموارد). و رجوع به کبد شود.
ترجمه مقاله