ترجمه مقاله

اکل

لغت‌نامه دهخدا

اکل . [ اَ ] (ع مص ) خوردن چیزی را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کندن . (از اقرب الموارد). || معدوم ساختن چیزی را. در حدیث است : الحسد یاکل الایمان کما تأکل النار الحطب . (ناظم الاطباء). نابود ساختن . (از اقرب الموارد). نابود ساختن آتش هیزم را. (از اقرب الموارد). || فتح کردن و غالب شدن . گفتار حضرت (ص ) است : امرت بقریة تأکل القری ؛ مأمور شدم به قریه ای که اهل آن قریه فتح می کنند و غالب می شوند قریه ها را. (ناظم الاطباء). || حدیث یاکل الاحادیث ؛ این سخن بهتر از سخنهای دیگر است . (ناظم الاطباء). || خوردن غذا: اکل و شرب ؛ خوردن و آشامیدن . (ناظم الاطباء).
- اکل از قفا ؛ بطریق غیرمعمول و غیرمستقیم کاری را انجام دادن . امری را از راه دور و غیرمنطقی وارد شدن .
ترجمه مقاله