ایزغنج
لغتنامه دهخدا
ایزغنج . [ زُ غ ُ / غ ُ ] (اِ) جوال . (برهان ) (آنندراج ) :
آن بادریسه هفته ٔ دیگر غضاره شد
و اکنون غضاره همچو یکی ایزغنج گشت .
آن بادریسه هفته ٔ دیگر غضاره شد
و اکنون غضاره همچو یکی ایزغنج گشت .
؟ (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).